عکس های جشن یلدا
عکس های جشن خیریه
جشن یلدا
دختر نازم یکی دیگه از خاطرات پیش دبستانی شما مربوط به جشن شب یلدا هست.خانم انصاریان به شما گفته بود باید برای جشن لباس محلی داشته باشید.منم به عشق تو عزیز دردونم شروع کردم به اماده کردن لباس محلیت.البته مامانی شما میدونی من خیاط نیستم ولی تمام تزینات لباستو خودم دوختم و البته شال سرت هم همه کاراشو خودم انجام دادم .ببین عشق چه کارایی که نمیکنه.من که تا دیروز دست به نخ و سوزن نبرده بودم الان داشتم واسه عشقم لباس اونم محلی میدوختم خدا رو شکر همه چیز خوب پیش رفت ولباس شما اماده شد.روز جشن لباسو پوشیدی و چقدر ماه شدی و مثل یه ستاره برنامتو اجرا کردی.الهی مامانی قربونت بشه انشاالله تا 120 سال جشن یلدا رو با خوشی و سلامتی پشت سر بزاری. ...
نویسنده :
مامان ازی
12:09
...
مامانی جونم بازم یه مشکل دیگه عکسات اپلود نمیشه سعی میکنم به زودی مشکلو رفع کنم عزیز دلم و تمام عکساتو مربوط به مطالبی که میذارم لود کنم ...
نویسنده :
مامان ازی
11:51
جشن خیریه در مدرسه
دختر نازم یکی از خاطرات قشنگی که تو مدرسه واست رقم خورد جشن خیریه توی پیش دبستانیت بود عزیز دلم.مامانی با شما دختر گلش یه روز قبل از جشن یه عالمه عروسک انگشتی با پارچه نمدی درست کردیم بعد اونارو توی سبد چیدیم.روز جشن شما دختر خشگلو نیکوکارم اونا رو فروختی و پولش و به خیریه مدرسه کمک کردی ...
نویسنده :
مامان ازی
20:22
دانشمند کوچولوی من در راه مدرسه
یه خاطره در گوشی
عشق من دختر گلم میخوام یه خاطره از روز اول مدرست بنویسم که انشاا... بزرگ شدی اونو بخونی و بفهمی که مامان چه قدر عاشقانه دوست داره. عزیز دلم من روز اول مهر که گذاشتمت مدرسه وبرگشتم خونه از در مدرسه تا خونه و توی خونه تا وقتی دنبالت بیام گریه کردم اخه میدونی مامانی من تا حالا ازت دور نشده بودم وکلیییییییییییییییییییی دلم برات تنگ شده بود فکر میکردم در و دیوار خونه منو میخورن و همش ثانیه شماری می کردم تا زود ساعت 12:15 بشه بیام دنبالت حتی زنگ زدم به مامان جون و بابا جون تا باهاشون صحبت کنم ودلم اروم شه اونا هم کلیییییییییییییییییی از اینکه مدرسه رفتی ذوق کردن ومنو دلداری دادن و گفتن برای اینکه شاهد موفقیتهای هر روزت باشم باید یه ذره کوچول...
نویسنده :
مامان ازی
10:47
یه روز باشکوه وبه یادموندنی
دختر گلم اول از هر چیز باید مامانی و ببخشی که این خاطره بسیار زیبا با چند روز تاخیر نوشته میشه اخه عزیز گلم لب تاب چند روز خراب بود . خوب دیگه بگذریم بریم سراغ این اتفاق بسیار زیبا عشق من شما امسال اول مهر مانتو شلوار و مقنعه پوشیدی وهمراه هم مدرسه رفتیم اخه گل خوشگلم شما امسال به یاری خداوند بزرگ ومهربون خانم شدی وباید پیش دبستانی بری.مامانی عزیز گلم روز اول مهر مانتو شلوار و مقنعه پوشیدی و درست مثل یه گل زیبا و یه فرشته زیبا شدی بعد هم من و بابایی از زیر قران ردت کردیم تا خداوند مهربون مثل همیشه نگهدارت باشه و با هم به سمت مدرسه نو رنرگس رفتیم .اونجاشما کلاس بندی شدی و به کلاس خانم انصاریان رف...
نویسنده :
مامان ازی
9:57
دست خط دانشمند کوچولوی من
عزیز من نمیدونی اولین باری که الفبای لاتینو نوشتی چقدر من و بابایی ذوق کردیم و وقتی اولین stop و نوشتی وصد البته از هیچکس کمک نگرفتی چقدر شوکه شدیم حتی مامان جون و بابا جون هم که از پشت تلفن در این مورد شنیدن کلی ذوقتو کردن . دختر گلم از صمیم قلبم امیدوارم اولا همیشه سلامت باشی وبعد هم اینکه هر روزو همیشه شاهد موفقیتهای روزافزونت باشم ...
نویسنده :
مامان ازی
0:41